ترانکها را دوست دارم
با آنکه هیچ کس
از درد لذت نمی برد!
دکتر غلامرضا کافی.
وبلاگ «ترانکها را دوست دارم» را به استاد گرانقدر «دکتر غلامرضا کافی» تقدیم کردم تا ضمن سپاسگزاری کوچکی از ایشان همگان را از ترانکهای بدیع ایشان بهره مند کند.
ادامه...
عید قربان، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما مبارک عید قربان که پس از وقوف در عرفات و مشعر و منا فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز، اسماعیل وجود را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کردیم قربانى کنیم تا سبکبال شویم زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم آنگاه که ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه عشق برد این ذات اقدس الهی بود که جلوه گر شد. این عشق آموختنی است عید سعید قربان مبارک
دل من دیر زمانی ست که می پندارد: « دوستی » نیز گلی ست مثل نیلوفر و ناز ، ساقه ترد ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد جان این ساقه نازک را -دانسته- بیازارد!
در زمینی که ضمیر من و توست از نخستین دیدار، هر سخن ، هر رفتار، دانه هایی ست که می افشانیم برگ و باری ست که می رویانیم آب و خورشید و نسیمش « مهر » است .
گر بدان گونه که بایست به بار آید زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف که تمنای وجودت همه او باشد و بس بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس
زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز عطر جان پرور عشق گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز دانه ها را باید از نو کاشت
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان خرج می باید کرد رنج می باید برد دوست می باید داشت
با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد با سلامی که در آن نور ببارد لبخند دست یکدیگر را بفشاریم به مهر جام دل هامان را مالامال از یاری ، غمخواری بسپاریم به هم بسراییم به آواز بلند - شادی روح تو ! ای دیده به دیدار تو شاد باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست تازه ، عطر افشان گلباران باد[گل][گل][گل]
سلام. ترانک های شماره 1 و 2 خیلی بهتر بود. دست دکتر درد نکنه.
سلام
عالی بود
سلام دوست عزیز
شعر امروز ایران، در دو دههی اخیر، شاعران جوانی را به خود دیده است،
شاعرانی که هر کدام برای خود، تجربیاتی را از سرگذراندهاند. انبوهِ این شاعران
معاصر، هر کدام برای خود به راهی رفته و تلاش کردهاند تا در تراکم و انبوهی این
راه های نرفته خود را کشف کنند یکی از این صداها که در شعر جوان امروز ایران
درخشید و توانست جایگاهی بین مخاطبان جدی و حرفهای شعر معاصر بدست
آورد، شاعرپرکار خرم آبادی، عبدالرضا شهبازی است.
شعر شهبازی، شعری است که :
سلام
شماره ی 2 را نپسندیدم
موفق باشی
سلام
حداقل ماهی یه بار این وبلاگ را به روز کنید فکر نکنم نوشتن دو تا ترانک اینقدرام که فکر می کنید زمان ببره
سپاس
لطفا در ثبت نظرات تجدید نظر کنید..
نهایت بی ادبی و بی احترامی ست..
سلام بر شما
با احترام
تشریف بیاورید ببینید چه اتفاق جالبی افتاده !
شباهت شعر آقای صادق رحمانی با شعر من !
قضاوت با شما
منتظرم...
[گل]
سلام دکتر.عاجز تر از آنم که بدانم آقا کی می اید وچه خواهد کرد.ولی یکی باید بیاید اینجا را سروسامان دهد.شهامت شما قابل ستایش است
۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
سلام
عروسک کوکی به روز و منتظر ردپای سبز شماست
چشم به راه نگاه ارزشمندتون هستم
قلمتون پایدار
شاد و سر بلند باشید
۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞ ۞
وبلاگ انجمن طنز فارس به روز شد
http://rendkade.blogfa.com/
ترانک یا ترانک
مسئله این است!
سلام لینک شده ی قدیمی هفت آسمانه
خوبی؟
عید قربان،
پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما مبارک
عید قربان که پس از وقوف در عرفات و مشعر و منا فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز، اسماعیل وجود را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کردیم قربانى کنیم تا سبکبال شویم
زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم
آنگاه که ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه عشق برد این ذات اقدس الهی بود که جلوه گر شد. این عشق آموختنی است
عید سعید قربان مبارک
[گل][گل][گل]
اگر آقا بیاید برای آقازاده ها بد خواهد شد
شعر دوستی از فریدون مشیری
دل من دیر زمانی ست که می پندارد:
« دوستی » نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
-دانسته-
بیازارد!
در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار،
هر سخن ، هر رفتار،
دانه هایی ست که می افشانیم
برگ و باری ست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است .
گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس
زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت
با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند
- شادی روح تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ، عطر افشان
گلباران باد[گل][گل][گل]
سلام
به نظرم قضاوت درباره اینکه اگر آقا بیاد چی کار می کنه خیلی مشکله ...بلکم نشدنی ...زیاد با این ترانک ها موافق نبودم